بهرام ابراهیمی: بانک زیاد شده، اما از سرویسدهی تجارت راضیام
تفاوتی نمیکند که اهل تلویزیون باشید و یا از شنیدن نمایشها و برنامههای رادیویی لذت ببرید. اهل هرچه که باشید، با شنیدن صدای منحصربهفرد بهرام ابراهیمی او را خواهید شناخت. ابراهیمی که سال 1334 در قم متولد شد، از سال 1374، پس از تجربه شش سال حسابداری در شرکت سپاهان، به رادیو پیوست و آثار ماندگاری از خود بهجا گذاشت. بعدها در چند تئاتر، سریال تلویزیونی و فیلم سینمایی نیز ایفای نقش کرد که احتمالاً نقشآفرینیاش در فیلمهای «مارمولک» و «هزارپا» و سریالهای «همه بچههای من» و «مرد بارانی» را به خاطر دارید.
شانزده ساله بود که نخستین بار، پایاش به بانک باز شد. سازمان فرهنگ و هنر، بهعنوان جایزه بازیگری، حساب پساندازی برایش باز کرده بود، اما چون به سن قانونی نرسیده بود، اختیاری بر آن حساب نداشت. هنگامی که به هجده سالگی رسید، پولهای جایزه را از حساباش خارج کرد و آن را بست: «از نخستین مواجهام با بانک، حدود 46 سال میگذرد. سال 1370 بود که در بانک تجارت شعبه گلوبندک، کد 074 ، حساب مستقلی برای خودم باز کردم.»
پس از گذشت 28 سال همه جزئیات را بهخاطر دارد؛ شماره حساب و شناسه بانکیاش (شبا) را که یک کد 24 رقمی است، از حفظ میگوید. او ماجرا را اینطور تعریف میکند: «به دلیل اینکه در اداره کل نمایش صدای رادیو کار میکردم، باید حسابی در بانک تجارت افتتاح میکردم تا برآوردهای من از طریق این بانک پرداخت میشد.»
رفتار معقول و حرفهای کارکنان بانک
ابراهیمی پس از پایان سالهای کار در رادیو، ارتباط با بانک را ادامه داد: «کار من با تجارت تداوم داشت. حتی سالهایی هم که کار تصویری یا تئاتری میکردم و به هر دلیلی کمتر در رادیو بودم، بازهم کارهای بانکیام را از طریق تجارت انجام میدادم که چند دلیل ساده داشت. نخست آنکه خانه من در فردیس کرج است. شعبه حافظیه بانک تجارت، دو کوچه آنطرفتر از خانه است و عاقلانه بود که از آن استفاده کنم.»
اما نزدیکی شعبه، تنها دلیلی نبود که او را به یکی از مشتریهای وفادار و قدیمی بانک تجارت تبدیل کرد. میگوید: «صادقانه بگویم، حتی در این سالها که به اصطلاح دست زیاد شده و بانک زیاد است، من از سرویسدهی تجارت راضیام. نمیدانم آقایی که نام میبرم هنوز هم در شعبه فردیس هست یا نه. آن زمان کارمند سادهای به نام آقای حمدی بود؛ مرد نازنینی که وقتی اولین بار مرا دید، تا دو سال اصرار داشت که من بازیگر هستم. درحالیکه بهش میگفتم، پسرعمویام بازیگر است، نه من!»
میگوید در این سالها، سر و کارش به هر کدام از شعبههای تجارت میافتاده، از رفتار معقول و محترمانه کارکنان بانک خاطرات خوبی دارد: «تا جایی که یادم میآید، رفتار کارکنان این بانک حرفهای است. مثلاً چندبار به شعبه میدان انقلاب مراجعه کردم، به شعبه میدان آرژانتین رفتم و یا شعبهای که در سازمان صدا و سیما هست. همیشه رفتارهایشان حرفهای و معقول بود.»
چهل سالگی، سن کمال و شروع دورانی جدید
وقتی خبر تولد چهل سالگی بانک تجارت را میشنود، درباره ارزش و اعتبار چهل سالگی میگوید: «چهل سالگی در کهن الگوهای محدوده خاورمیانه امروز و بینالنهرین معمولاً سنی است که پیامبران صاحب وحی میشوند. همان سنی که مولانا به اصطلاح قاطی میکند و به دنبال شمس میرود. همان سنی که حافظ دنیا را به هم میزند و عطار همهچیز را میبوسد و کنار میگذارد و میرود.»
او چهل سالگی را سن کمال و شروع یک دوران جدید میداند: «در الگوهای کهن این منطقه، چهل سالگی سن پختگی است. آنطور که شنیدهام، میگویند بودا هم در همین سن به کمال میرسد و دوره جدیدی را آغاز میکند.»